سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
وصیت شهدا
وصیت شهدا
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :5
کل بازدید :46902
تعداد کل یاد داشت ها : 7
آخرین بازدید : 103/9/12    ساعت : 11:13 ص

(برگزیده ی مجله ی پارسی بلاگ)

صدای خنده همه جای جنگل را فراگرفته بود.

هرکه را می دید به او می خندید و مسخره اش می کرد.

حتی دوستان و آشنایان خودش را ! 

همه ی حیوانات جنگل از دست او ناراحت بودند.

او هر روز بیشتر و بیشتر می خندید . . .

 خنده ی شیطانی

روزی خرگوش به او گفت: چرا اینقدر به حیوانات جنگل می خندی؟

او گفت: چهره هایشان خیلی زشت و مسخره است.

خرگوش ساعت ها فکر کرد تا به چاره ای برسد.

یکدفعه فکری به ذهنش رسید.

یک آینه ی بزرگ برداشت و جلو غورباقه گذاشت.

غورباقه با دیدن تصویر، خیلی خندید و گفت: این که از همه ی حیوانات جنگل مسخره تر است؟

خرگوش گفت: این عکسی که در آینه می بینی، خودت هستی.

غورباقه خیلی خجالت کشید و ناراحت شد و دیگر کسی را مسخره نکرد.  





پیامهای عمومی ارسال شده


+ اللهم صــــل علی محمد و آل محمد و عجــــل فرجهم